مبانی نظری وپیشینه پژوهش سرمایه روانشناختی با فرمت word و با 40 صفحه وقابل ویرایش همراه پرسشنامه
سرمایه روانشناختی
روانشناسی مثبتنگر رشتة تازهای در روانشناسی است. روانشناسی مثبتنگر در اواخر دهة ۱۹۹۰ بر پا شده و تمرکز آن بیشتر بر قدرتها و تواناییهای فرد است تا جستجو در ضعفها و نقصهای او (حسینیقمی، 1390).
روانشناسی مثبتنگر به عنوان رویکردی تازه در روانشناسی، بر فهم و تشریح شادمانی و احساس ذهنی بهزیستی و همچنین پیش-بینی دقیق عواملی که بر آنها مؤثرند، تمرکز دارد. این رویکرد از منظری مثبتگرایانه با ارتقای احساس ذهنی بهزیستی و شادمانی، در عوض درمان نواقص و اختلالات سرو کار دارد. بنابراین، روانشناسی مثبتنگر تکمیل کنندة روانشناسی بالینی سنتی است. فهم، درک و شفافسازی شادمانی و احساس ذهنی بهزیستی، موضوع محوری روانشناسی مثبت نگر است (سلیگمن و همکاران ، 2005).
موضوع اصلی روانشناسی مثبتنگر، تحقیق کردن دربارة تجربیات ذهنی مثبت مانند: بهروزی، خشنودی، رضایت خاطر، لذت، امید، خوش-بینی، روانی، شایستگی، عشق، عشق به کار، جرأت، پشتکار، خودمختاری، مهارت میان فردی، استعداد، خلاقیت، ابتکار، دوراندیشی، خرد، مسئولیت میان فردی، نوعدوستی، وجدان کاری و پرورش دیگران است (حسینیقمی، 1390).
یکی از مهمترین متغیرهایی روانشناسی مثبتگرا، سرمایه روانشناختی میباشد. در ادامه این متغیر و مؤلفههای آن معرفی شدهاند.
سرمایه روانشناختی عبارت است از مجموعهای از صفات و توانمندیهای مثبت افراد و سازمانها که میتواند مانند یک منبع قوی در رشد و ارتقاء فرد و سازمان نقش داشته باشد. امیدواری، خوشبینی، خودکارآمدی و استقامت (تابآوری یا انعطافپذیری) مؤلفههای سرمایه روانشناختی هستند. امیدواری حالتی انگیزشی است و سه مؤلفه عاملیت، طرح و هدف دارد. خوش بینی اسناد درونی بالنسبه ثابت و کلی در مورد حوادث مثبت است. خودکارآمدی به معنی اطمینان داشتن به تواناییهای مورد نیاز در دستیابی به موفقیت و باور به داشتن قدرت در غلبه بر تکالیف چالشانگیز است و تابآوری را ظرفیت روانی مثبت برای برگشت، جهش از مصیبت و تغییر مثبت در جهت پیشرفت تعریف کردهاند که فرد را برای پذیرش مسئولیت آماده می کند (علی پور و همکاران، 1392).
در واقع، لوتانز و همکارانش در توسعه چارچوب رفتار سازمانی مثبتگرا در سازمانها، سرمایه روانشناختی مثبتگرا را به عنوان یک عامل ترکیبی و منبع مزیت رقابتی سازمانها مطرح کردهاند. آن ها بر این باورند که سرمایه روانشناختی، با تکیه بر متغیرهای روانشناختی مثبتگرایی همچون: امیدواری، خوش بینی، تابآوری و خودکارآمدی منجر به ارتقای ارزش سرمایه انسانی(دانش و مهارتهای افراد) و سرمایه اجتماعی( شبکه روابط میان آنها) در سازمان میشود. بنا براین، سرمایه روانشناختی، از متغیرهای روانشناختی مثبت گرایی تشکیل شده است که قابل اندازهگیری، توسعه و پرورش هستند و امکان اعمال مدیریت بر آنها وجود دارد (سیماراصل و فیاضی، 1388).
در سالهای اخیر، پژوهشهای تجربی فراوانی در زمینه تأثیرهای سرمایه روانشناختی بر متغیرهای سازمانی مانند: رضایت شغلی، عملکرد و تعهد سازمانی صورت گرفته است. نتایج این پژوهشها نشان از آن دارد که رابطه معنیداری میان سرمایه روانشناختی و این متغیرهای سازمانی وجود دارد. نکته جالب توجه آن است که همبستگی میان سرمایه روانشناختی با هر یک از متغیرهای سازمانی، قویتر از همبستگی میان تک تک اجزای تشکیل دهنده سرمایه روانشناختی (امیدواری، خوش بینی، خودکارآمدی و تاب-آوری) و متغیرهای سازمانی است و این بدان معنا است که سرمایه روانشناختی دارای اثری هم افزاینده است. در مجموع، در مقوله رفتار سازمانی مثبتگرا، سرمایه روانشناختی به مثابه درون دادی در نظر گرفته میشود که برون داد آن، سطح عملکرد سازمان است. لوتانز و همکارانش با پژوهشهایی که در این زمینه انجام دادهاند، به این نتیجه رسیدهاند که میتوان با تقویت سرمایه روانشناختی در سازمان، عملکرد آن را دست کم تا 10 در صد ارتقا داد (لوتانز و اولیو ، 2007).
لوتانز و همکاران(2006) معتقدند که سرمایه روانشناختى فراتر از سرمایه انسانى و سرمایه اجتماعى است و به طور مستقیم با اینکه "شما که هستید" و مهم تر اینکه "شما که خواهید شد" مرتبط است. بحث تئورى منابع روانشناختى هابفل (2002) بیان مىکند که بسیارى از سازههاى روانشناختى به عنوان شاخصهاى سازههاى محورى گسترده تر یا "منابع روانشناختى"، بهتر درک مى شوند. در این رابطه، منبع مشترک اساسى بین این چهار قابلیت، یک "تلاش کارگزارى مثبت" است. که نشان دهنده تمایل افراد براى اقدام بر محیط به عنوان کارگزار، بر پایه ارزیابىهاى مثبت فردى از موقعیت مىباشد. آنچه در اینجا مهم مىنماید، تمایز قائل شدن بین سرمایه روانشناختى و احساسات مقطعى است. سرمایه روانشناختى برخلاف احساسات مثبت، دوره زمانى طولانىترى دارد و احتمالاً در طول زمان، کمتر تغییر مى-کند. همچنین، سرمایه روانشناختى را مىتوان در رابطه با هر دو شرایط خاص و عمومى، مفهومپردازی کرد. در حالى که احساسات مثبت، نوعاً مربوط به برخى از "شرایط معنادار شخصى" هستند. اجزاى سرمایه روانشناختى، منابعى شخصى شامل منابع ذهنى، اجتماعى و روانشناختى را شکل مىدهند که به نوبه خود به حالتى از سلامت کارى مانند عجین شدن شغلى منجر مى شود (به نقل از کریمی مزیدی و همکاران، 1391).
نتایج پژوهشهای انجام شده در زمینه رفتار سازمانی مثبتگرا حاکی از آن است که ظرفیتهای روانشناختی از قبیل: امیدواری، تاب آوری، خوش بینی و خودکارآمدی، در کنار هم، عاملی را با عنوان «سرمایه روانشناختی» تشکیل میدهند. به عبارت دیگر، برخی متغیرهای روانشناختی، از قبیل:
• امیدواری، تاب آوری، خوش بینی و خودکارآمدی، در مجموع یک منبع یا عامل نهفته جدیدی را تشکیل میدهند که در هر یک از این متغیرها، نمایان است (اوی و همکاران ، 2006).
از این رو، در ادامه به ادبیات نظری مربوط به اجزای سرمایه روانشناختی پرداخته میشود:
2-1-3-1- اجزای سرمایه روانشناختی
1- امیدواری
امید یکی از سازههایی است که به عنوان شاخص توانمندی در بهزیستی مثبت افراد مورد توجه واقع شده است. ایده امید از زمان پیدایش نوع بشر وجود داشته است. زمانی که متقاعد می-شویم آینده به طور کلی غمافزار و پوچ است، ممکن است اراده-مان را برای بردباری در زمان حال نیز از دست بدهیم. طبق نظر اگوستین «امید تنها با چیزهای خوب و آینده سروکار دارد و ارتباط مستقیم با فرد امیدوار دارد» هنگامی که هدف امید برآورده میشود، دیگر امید نیست بلکه تبدیل به دارایی فرد میشود همچنین امید اساس پشتکار افراد است (وال و همکاران ، 2004).
لوپز و همکارانش (2007) بیان می کنند که قدرت امید به عنوان یک نیروی انگیزشی در تمام دوران معاصر مورد بحث بوده و در قرن گذشته صاحب نظران پزشکی و روانشناسی آن را بررسی کرده اند. بیش از 40 سال پیش، اثر جروم فرانک (2008) امید را فرآیندی مفهوم سازی کرد که در تمام رویکردهای روان درمانی مشترک است (به نقل از بهاری، 1389).
فهرست مطالب
تعریف سرمایه روانشناختی
اجزای سرمایه روانشناختی
امیدواری
نظریه امید
نقش موانع در پرورش امید
مراحل ناامیدی
تاب آوری
ویژگی های افراد تاب آور
مدل های تاب آوری
خوش بینی
انواع خوش بینی
رشد خوش بینی
خودکارآمدی
ابعاد خودکارآمدی
منابع خودکارآمدی
باورهای خودکارآمدی
ویژگی های خودکارآمدی
سرمایه روانشناختی سازه ای متفاوت از دیگر سرمایه ها
پیامدهای سرمایه های روانشناختی
پیشینه تجربی تحقیق
منابع
پرسشنامه استاندارد سرمایه روانشناختی لوتانز ۲۰۰۷
مبانی نظری و پیشینه نشانگان روانشناختی با فرمت word ودارای
40 صفحه ودارای پرسشنامه استاندارد نیازهای پایه ای روان شناختی (گاواردیا، دسی و ریان،2000؛ به نقل از سدیدی، 1392).
1-5- تعاریف نظری و عملیاتی متغیرها
1-5-1- تعاریف نظری
نشانگان روانشناختی: سلامت روان عبارت است ازرفتارموزون وهماهنگ با جامعه،شناخت وپذیرش واقعیت های اجتماعی وقدرت سازگاری با آنها و شکوفایی استعدادهای ذاتی ارتقای سلامت روانی در جامعه موجب بهبود کیفیت زندگی می شود (صادقیان و حیدریان پور، 1388).
1-5-2- تعاریف عملیاتی
نشانگان روانشناختی: منظور نمره ای است که فرد در پرسشنامه سلامت عمومی گلدبرگ ( 1972) کسب می کند.
سلامت روانی
صاحبنظران برای سلامت روانی تعاریف مختلف ارائه دادهاند. در عین حال در همه تعاریف توجه به نکات اصلی و مهم جزو اشتراکات میباشد. ذیلاً به تعدادی از این تعاریف اشاره میشود. سازمان بهداشت جهانی در تعریف این واژه گفته است: «سلامت روانی عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی، اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی بطور منطقی، عادلانه و مناسب»(میرکمالی، 1377). در این تعریف بهداشت روانی، سازگاری با دیگران و محیط زندگی است.
بنظر میننجر سلامت روانی عبارت است از سازش فرد با جهان اطرافش به حداکثر امکان، بطوری که باعث شادی و برداشت مفید و مؤثر بطور کامل شود(میلانی فر، 1378). از نظر کاپلان و بارون بهداشت روانی حالت خاصی از روان است که سبب بهبود، رشد و کمال شخصیت انسان میگردد و به فرد کمک میکند که با خود و دیگران سازگاری داشته باشد(میرکمالی، 1370). مازلو بهداشت روانی را حاصل تامین نیازها و شکوفا شدن استعداد ذاتی انسانها میداند(میرکمالی، 1370). از تعاریف فوق چنین استنباط میشود که بهداشت روانی علم، روش و مهارتی است که برای بهزیستی و رفاه اجتماعی که تمام زوایای زندگی از محیط خانه گرفته تا مدرسه، دانشگاه، محل کار و نظایر آن را در بر می گیرد و در مورد بهداشت روانی آنچه بیش از همه مورد نظر است احترام به شخصیت و حیثیت انسانی است. روی این اصل بهداشت روانی را دانش یا هنری میدانند که به افراد کمک میکند که با ایجاد روشهای صحیح روانی و عاطفی بتوانند با محیط خود سازگاری حاصل نموده و برای حل مشکلات از راههای مطلوب اقدام نماید(میلانی فر، 1378).
2-10- هدف بهداشت روانی
وظیفه و هدف اصلی بهداشت روانی تامین سلامت فکر و روان افراد جامعه است. برای رسیدن به این هدف نیاز به نیروی انسانی فعال، برنامهریزی، ایجاد مراکز و بالاخره آموزش بهداشت همگاهی است. کاپلان و بارون هدف بهداشت روانی را بهبود، رشد و کمال شخصیت انسان میدانند(میرکمالی، 1377). و از نظر میننجر هدف بهداشت روانی سازش فرد با جهان اطرافش میباشد. بطور خلاصه بهداشت روانی دارای چهار هدف اصلی است(میلانی فر، 1378):
1- خدماتی:جهت تامین سلامت فکر و روان افراد جامعه، پیشگیری از ابتلا به مشکلات روانی و رفتاری، درمان سریع و پیگیری، کمکهای مشورتی به افرادی که دچار مشکلات روانی، اجتماعی و خانوادگی شدهاند.
2- آموزش:آموزش بهداشت روانی همگانی و آشنا ساختن مردم جهت همکاری و استفاده از خدمات موجود درصورت مواجهه با استرسها و مشکلات رفتاری و روانی، تنظیم برنامههای آموزشی برای ایجاد نیروی متخصص.
3- پژوهش:تحقیق درباره علل و راههای پیشگیری از مشکلات روانی و رفتاری، اعتیادها و انحرافات مانند پژوهش در مدارس، دانشگاهها، درمانگاههای عمومی، مراکز بهداشتی و نظایر آن.
4- طرح و برنامه ریزی درباره ایجاد و گسترش مراکز جامع روانپزشکی، مراکز آموزشی جهت بالا بردن کیفیت بهداشت روانی، سطح آگاهی مردم، بوسیله رسانه ملی گروهی و ایجاد هماهنگی برنامههای خدماتی، آموزشی و پژوهشی.
درکل هدف از بهداشت روانی شناخت وسیع و پیشگیری از بروز اختلالات خلقی، عاطفی و رفتاری است. مقابله با بیماریهای روانی برای ایجاد جامعه سالم از وظایف اصلی دولتها و افراد جامعه است و هر اجتماعی که خواستار بهزیستی و شادکامی افراد خود میباشد، باید مردم سازگار و هماهنگ پرورش دهد(میلانی فر، 1378).
2-11- مفهوم سلامت
سلامت کیفیتی از زندگی است که تعریف آن مشکل و اندازه گیری واقعی آن تقریبا غیر ممکن است. متخصصان تعاریف متعددی از این مفهوم ارایه دادهاند، اما تقریبا همه تعاریف موضوع مشترکی دارند و آن مسوولیت در قبال خود و انتخاب سبک زندگی سالم است.
دان سلامت را به محیط فردی محدود کرده است و عقیده دارد که تجربه سلامت در هر فرد منحصر به خود آن فرد است. او همچنین معتقد است که افراد اطلاعات حاصله از منبع درون و بیرون خود را به طریق متفاوتی پردازش و تفسیر می کنند. وجود چنین تفاوتی میتواند ناشی از تفاوتهای فردی باشد که علیرغم فراهم کردن اطلاعات غنی درباره سلامت، نمیتوان به طور مشخصی آن را توصیف کرد. بنابراین تهیه الگویی که نشان دهنده چگونگی تأثیر ادراک بر سلامت باشد بسیار مهم و کار مثبتی است (بزنر ، اشتاینهاردت ، 1997؛ به نقل از باباپورخیرالدین، 1381).
فهرست مطالب
تعاریف نظری و عملیاتی
سلامت روانی
هدف بهداشت روانی
مفهوم سلامت
الگوهای سلامت
ابعاد سلامت
نظریه های سلامت روانی
تحقیقات انجام شده در داخل کشور
مطالعات انجام شده در خارج از کشور
منابع
مبانی نظری وپیشینه تحقیق رویکرد وابعاد توانمندسازی روانشناختی با فرمت word ودارای 42 صفحه وهراه پرسشنامه
3-3-2- توانمندسازی روان شناختی
توماس و ولتهوس (1990) در مقاله ی خود با عنوان " عناصر شناختی توانمندسازی یک الگوی تحلیلی از انگیزش درونی شغل"، توانمندسازی روان سناختی را مفهومی چند بعدی می دانند و آن را به عنوان فرایند افزایش انگیزش درونی انجام وظیفه تعریف کردند. آنان با تکمیل الگوی انگیزشی کانگر و کاننگو مفهوم توانمندسازی را فقط افزایش انگیزش نمی دانند بلکه آن را افزایش انگیزش درونی شغل می دانند و تعریف کامل تری از توانمندسازی روان شناختی به عنوان مجموعه ای از حوزه های شناختی انگیزش ارائه می دهند که علاوه بر خودکارآمدی، سه حوزه دیگر شناختی: حق انتخاب، معنی دار بودن و موثر بودن را نیز شامل می شود و نهایتاً آنان در الگوی خود به فرایند شناختی توجه دارند.
الگوی پیشنهادی آنها در شکل 2-5 نشان داده شده است. این الگو شبیه زنجیره یادگیری اجتماعی محرک، ارگانیزم، رفتار و پاسخ (S-O-B-C) می باشد و تمرکز آن بر فرایندهای شناختی فردی می باشد. این الگو از شش عنصر(حلقه) تشکیل شده است. چرخه مداوم سه عنصر: شرایط محیطی، ارزیابی های وظیفه و رفتار(عناصر 1 و 2 و 3) هسته اصلی الگو را تشکیل می دهند. شرایط محیطی مانند سبک رهبری، تفویض اختیار، طراحی شغل و نظام پاداش دهی، داده هایی را برای افراد در مورد پیامدهای ارزیابی وظیفه، شرایط و وقایع مربوط به رفتار آتی فراهم می کنند. این داده ها، ارزیابی وظیفه ای شخصی( موثربودن، شایستگی، معنی داربودن و حق انتخاب) را شکل می دهند، بدین معنی که ارزیابی های وظیفه، رفتار فرد را نیرومند و حفظ می کنند. سپس این رفتار بر وقایع محیطی اثر می گذارد.
ارزیابی های وظیفه به عنوان تفسیرها یا برداشتهایی از واقعیت هستند و تا اندازه ای واقعیات عینی را ساده می سازند. وقایع و شرایط قابل مشاهده بیرونی به عنوان امور واقعی هستند، اما قضاوت ها و رفتارهای افراد درباره وظایف توسط ادراکات که فراتر از واقعیات هستند، شکل می گیرند. چنین ادراکات تفسیری فراتر از ادراکات واقعیات می باشند و بنابراین انگیزش درونی وظایف و رفتارهای آتی فقط از وقایع بیرونی، تاثیر نمی پذیرد بلکه تحت تأثیر وقایع تفسیری نیز هستند. لذا دو عنصر ارزیابی عمومی ( عنصر شماره 4) و سبک های تفسیری ( عنصر شماره5) برای کمک به توصیف تنوع در سازه ارزیابی وظیفه به الگو اضافه شده اند.
4 5
1 6
2 3
شکل2-5- الگوی توانمندسازی روان شناختی- (منبع: توماس ولتهوس،1990،ص670)
ارزیابی عمومی به باورهای عمومی فرد در مورد موثربودن، شایستگی، بامعنی بودن و حق انتخاب اشاره دارند. این باورها بیشتر باورهای انتزاعی هستند. در مقابل، ارزیابی های خاص،(عنصر شماره 2) رفتار فرد را در موقعیت شغلی بر می انگیزانند. آنان یکدیگر را شکل می دهند. ارزیابی های عمومی تعمیم هایی از ارزیابی های خاص یا شغلی می باشند.
سبک های تفسیری (عنصر شماره 5) به پردازش افراد از وقایع اشاره دارد. در این الگو سه فرایند تفسیری وجود دارد که از آن طریق افراد به ادراکات واقعی در مورد وظایف معنا می بخشند. این فرایندها ادراکات مرتبط با شغل در مورد چگونگی خوب انجام دادن آن، علل وقایع گذشته و آنچه که در آینده اتفاق خواهد افتاد را فراهم می نماید. برای این فرایندها سبک هایی تشخیص داده شده است. این سبک ها افراد را در تفسیر وقایع به روش هایی که ممکن است با واقعیت ها برابر باشد، هدایت می کنند. پردازش تفسیری اطلاعات ذهنی مربوط به سبکهای اسنادی، ارزیابی و تصوری اضافه می گردد. سبک های خاص در اجرای هر فرایند اثر مستقیم بر ارزیابی وظیفه ی فردی دارند. مثلاً سبک استبدادی در ارزیابی، نتایجی به بار می آورد که با احتمال بیشتری به عنوان شکست تلقی می شود و موثر بودن ارزیابی وظیفه فردی کاهش می یابد و به نوبه خود کوشش و تلاش فرد و همچنین احتمال نتایج مطلوب آتی را کاهش می دهد. سبک های تفسیری در چرخه انگیزش، در اینکه افراد خودشان را ناتوان یا توانمند می دانند، نقش بسزایی دارند و چرخه های خودافزایی و خودناتوانی را تنظیم می کنند. نهایتاً مداخله گرها(عنصر شماره6) روش های تاثیرگذاری متغیرها را برای افزایش ارزیابی وظیفه فرد فراهم می کنند. راهبردهای مهم مداخله گرها شامل تغییر در شرایط محیط بیرونی که ارزیابی های وظیفه بر آنها مبتنی است، و تغییر در سبک های تفسیری از آن وقایع را شامل می شود.
اسپریتزر(1995) با استفاده از الگوی روان شناختی توماس ولتهوس(1990) به عنوان اولین مطالعه پژوهشی و تجربی، توانمندسازی روان شناختی را اندازه گیری و اعتباریابی کرده است. وی در مطالعه خود که در شرکتهای برتر امریکا انجام شد در دو نمونه صنعتی و بیمه به شناخت، اندازه گیری و اعتباریابی ابعاد توانمندسازی روان شناختی پرداخت. این ابعاد عبارتند از: شایستگی ، خودمختاری ، موثر بودن و معنی دار بودن شغل. وی همچنین عوامل سازمانی و فردی مرتبط با توانمندسازی در سطح مدیران میانی مورد بررسی قرار داد. او ادراکات فردی کارکنان را در مورد ابعاد توانمندسازی فوق که منعکس کننده ی باورها و جهت گیری شخصی به نقش کاری است، به مفهوم انگیزشی تعریف کرده است. چهار بعد(حوزه شناختی) جمعاً جهت گیری شخصی فعال را نسبت به نقش کارمند در سازمان ایجاد می کنند. چهار بعد در ترکیبی فزاینده، ساختار کلی توانمندسازی روان شناختی را شکل می دهند. به عبارت دیگر نبود هر یک از ابعاد از احساس کامل توانمند بودن جلوگیری بعمل می آورند. بنابراین چهار بعد تقریباً شناخت کامل و کافی برای درک توانمندسازی روان شناختی ایجاد می کنند. الگوی وی در شکل 2-6 نشان داده شده است.
فهرست مطالب
توانمندسازی روان شناختی
رویکردهای توانمندسازی
ابعاد توانمندسازی
عوامل موثر برتوانمندسازی کارکنان
پیشینه داخلی
پیشینه خارجی
منابع فارسی
منابع لاتین